هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، بیانگر درد و رنج عشق، بی‌وفایی معشوق، و ستایش از عشق و مستی است. شاعر از معشوق می‌خواهد که با وجود بی‌مهری‌اش، او را رها نکند و به عشق وفادار بماند. همچنین، او از نازکی دستان معشوق و قدرت عشق سخن می‌گوید و در نهایت، عشق را فراتر از عقل و پند می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، استفاده از استعاره‌های پیچیده، و اشاره به مفاهیمی مانند مستی و بی‌وفایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا نامناسب باشد. این شعر برای درک کامل، نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد.

شمارهٔ ۴۱

جان بر لب است عاشق بخت آزمای را
دستورییی به خنده لب جانفزای را

خون مرا بریز و زخونابه وا رهان
خیریست، این بکن ز برای خدای را

گفتی به مهر و مه نگر و ترک من بگوی
این رو که داد مهر و مه خودنمای را؟

زان شوخ چون وفا طلبم من که بر درش
هرگز ز ننگ می نگرد این گدای را

واگشتی، ای صبا، چو بر آن کوی بگذری
آسیب بر چه می زنی آن بوسه جای را

مطرب، بزن رهی و مبین زهد من، از آنک
بر سبحه منست شرف چنگ و نای را

نازک مگوی ساعد خوبان که خرد کرد
چندین هزار بازوی زورآزمای را

ای دوست، عشق چون همه چشم است و گوش نیست
چه جای پند خسرو شوریده رای را
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.