۲۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴

الا دمعی سارعت والهوا
وقد ذاب قلبی هو والنوا

اسیرست ازان میر خوبان دلم
به دردی که هرگز ندیدم دوا

اذا اشرق الشمش من صدغه
فنعم الهوا فی جناتی هوا

دلم خون شد و ناید ار باروت
بر این ماجرا چشمم اینک گوا

ولی الموالی علی حبه
و لکنه فی بوادی لوا

بتا نا مسلمانیی می کنی
که در کافرستان نباشد روا

و قد و قدالبین نیرانه
ترقی دخانی بجوالهوا

بماندم من اندر چنین حالتی
نگفتی که حالت چه شد، خسروا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.