هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، بیانگر درد عشق و دل‌باختگی است. شاعر از گم‌گشتگی دل در کوی معشوق، یادآوری خاطرات گذشته، و رنج‌های عشق سخن می‌گوید. او از باد می‌خواهد که یادآور آشنایان قدیم باشد و از شمع و پروانه به عنوان نماد عاشق و معشوق یاد می‌کند. شعر با اشاره به گذر عمر و ناتمام ماندن درد عشق پایان می‌یابد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و گذر عمر نیاز به تجربه‌ی زندگی بیشتری برای درک کامل دارند.

شمارهٔ ۵۹

باز دل گم گشت در کویت من دیوانه را
از کجا کردم نگاه آن شکل قلاشانه را

گاه گاه، ای باد، کانجاهات می افتد گذر
ز آشنایان کهن یادی ده آن بیگانه را

هر شب از هر سوی در می آیدم در دل خیال
از کدامین سو نگهدارم من این ویرانه را

شمع گو در جان بگیر و سینه گو ز آتش بسوز
شمع از آنها نیست کو رحمت کند پروانه را

عمر بگذشت و حدیث درد ما آخر نشد
شب به آخر شد کنون کوته کنیم افسانه را

جان ز نظاره خراب و ناز او ز اندازه بیش
ما به بویی مست و ساقی پر دهد پیمانه را

آخر ای دل، وقتی اندر کوی ما کردی گذر؟
این چنین یکبارگی کردی فرامش خانه را

حاجتم نبود که فرمایی به ترک ننگ و نام
زانکه رسوایی نیاموزد کسی دیوانه را

خسروست و سوز دل وز ذوق عالم بیخبر
مرغ آتشخواره کی لذت شناسد دانه را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.