هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد عشق و جدایی میگوید. او با وجود داشتن عقل و دین، از نالههایش شنیده نمیشود و از رقیبش که دلش را میسوزاند، شکایت دارد. عشق، زهد و تقوا را از او گرفته و هرچه تلاش میکند، به خار میافتد. او به یاد معشوقش سوخته و از اشکهایش میترسد که مبادا همنشینش را غرق کند.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و غمانگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند سوختن دل و اشکهای غرقکننده ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.
شمارهٔ ۸۱
گر چه بر بود عقل و دین مرا
بد مگویید نازنین مرا
گوشش از بار در گران گشته ست
نشنود ناله حزین مرا
آخر، ای باغبان، یکی بنمای
به من آن سرو راستین مرا
کرمی می کند رقیب خنک
که بسوزد دل غمین مرا
عشق در کار خوبرویان کن
زهد و تقوی و کفر و دین مرا
دست در گل همی زنم، لیکن
خار می گیرد آستین مرا
چشم من بود بر نگین دهانش
داد انگشتری نگین مرا
سوخته بینمش، اگر اثریست
در سحر آه آتشین مرا
خسروا، بگذر از سرم که ز اشک
بیم غرق است همنشین مرا
بد مگویید نازنین مرا
گوشش از بار در گران گشته ست
نشنود ناله حزین مرا
آخر، ای باغبان، یکی بنمای
به من آن سرو راستین مرا
کرمی می کند رقیب خنک
که بسوزد دل غمین مرا
عشق در کار خوبرویان کن
زهد و تقوی و کفر و دین مرا
دست در گل همی زنم، لیکن
خار می گیرد آستین مرا
چشم من بود بر نگین دهانش
داد انگشتری نگین مرا
سوخته بینمش، اگر اثریست
در سحر آه آتشین مرا
خسروا، بگذر از سرم که ز اشک
بیم غرق است همنشین مرا
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.