هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس تنهایی، غم و نیاز به همدم و همراه می‌گوید. او از بی‌رحمی دیگران شکایت دارد و بر اهمیت انسانیت و رازداری تأکید می‌کند. همچنین، از گذر زمان و از دست رفتن شادی‌ها سخن می‌گوید و به پذیرش غم‌ها دعوت می‌کند. در پایان، به یاد عزیزی می‌افتد و از عشق و احترام به او سخن می‌گوید.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، برخی از مضامین مانند غم، تنهایی و گذر زمان نیاز به تجربه‌ی زندگی دارند تا به خوبی درک شوند.

شمارهٔ ۸۳

گیرم که می نیرزم من بنده همدمی را
آخر به پرسشی هم جاییست مردمی را

غمزه زنان چنین هم بی رحم وار مگذر
دانی که هست آخر جانی هر آدمی را

آن دم که من به یادت میرم به گوشه غم
روح اللهم نباید از بهر همدمی را

از جان خویشتن هم رازت نهفته دارم
زیرا که می نشاید بیگانه محرمی را

از شاخ عیش ما را برگی نماند برجا
گویی خزان در آمد گلزار خرمی را

با هر غمی که آید راضی شو، ای دل، آن را
ما را نیافریدند از بهر بی غمی را

زان ره که تو گذشتی چون سرو خوش خرامان
خسرو به یاد پایت می بوسد آن زمی را
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.