هوش مصنوعی: این شعر به درد و رنج عشق و دل‌بستگی اشاره دارد، جایی که شاعر از بی‌رحمی معشوق و بیماری دل شکایت می‌کند. او از فراق و جفای معشوق می‌نالد و تأکید می‌کند که هیچ درمانی برای درد دل وجود ندارد. در نهایت، شاعر از زاری دل و تأثیر آن بر دیگران سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم ادبی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

غزل شماره 41

آنکه ناید به دلش رحم ز بیماری دل
کی به یاد آیدش از حال گرفتاری دل

بس که دل بر سر دل ریخته‌ای دل به رهش
که تو را نیست دگر راه ز بسیاری دل

غیر عناب لب و نار رخ و سیب ز نخ
نکند هیچ علاج دل و بیماری دل

دل ز بیداد تو خون گشت و به دل عرضه نکرد
آن جفای تو و آن رحم و وفاداری دل

دیده را زآن سبب ای دوست به جان دارم دوست
بود آیا که شب هجر کند یاری دل

دل ندیدم مگر اندر سر زلفین نگار
رو به هرجا که نمودم ز طلبکاری دل

وحدتا بس که کند مویه و زاری دل زار
مردمان را همه زار است دل از زاری دل
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره 40
گوهر بعدی:غزل شماره 42
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.