۲۸۲ بار خوانده شده

غزل شماره 54

یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
می‌کند زین دو یکی در دل جانان اثری

خرم آن روز که از این قفس تن برهم
به هوای سر کویت بزنم بال و پری

در هوای تو به بی پا و سری شهره شدم
یافتم در سر کوی تو عجب پا و سری

آنچه خود داشتم اندر سر سوادی تو رفت
حالیا بر سر راهت منم و چشم تری

سال‌ها حلقه زدم بر در میخانه عشق
تا به روی دلم از غیب گشودند دری

هرکه در مزرع دل تخم محبت نفشاند
جز ندامت نبود عاقبت او را ثمری

خبر اهل خرابات مپرسید از من
زان که امروز من از خویش ندارم خبری

از همه چیز گذشتم که ببینم رخ دوست
وحدت آن روز که کردم سر گویش گذری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره 53
گوهر بعدی:غزل شماره 55
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.