هوش مصنوعی: این شعر از خسروی شیراز (حافظ) بیانگر احساس تنهایی و نیاز به همراهی در زندگی است. شاعر از نبود یار و شاهد شکایت دارد و تأکید می‌کند که بدون همراهی نمی‌توان به تماشای زیبایی‌های زندگی رفت. همچنین، او از عشق و وابستگی به معشوق سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که حتی با وجود درد و رنج، ترک کردن معشوق ممکن نیست. در نهایت، شاعر به مذهب و ایمان نیز اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که تغییر در باورهای دینی سخت است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و دینی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۲۷

بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت
بی سرو خرامنده به صحرا نتوان رفت

دی رفت سوی باغ و ندانست غم ما
این نیز نداشت که بی ما نتوان رفت

صحرا و چمن پهلوی من هست بسی، لیک
همره شو ای دوست که تنها نتوان رفت

کردیم رها جان و دل از بهر رخت، زانک
با غمزدگان سوی تماشا نتوان رفت

ماییم و سر کوی تو کز پیش نخوانی
اینجا بتوان مرد و ازینجا نتوان رفت

گفتم که ز کویت بروم تا ببرم جان
گفتن بتوان جان من، اما نتوان رفت

ای قافله، در بادیه ام پای فرو ماند
بگذر که در کعبه به این پا نتوان رفت

مپسند که در پیش لبت مرده بمانم
تا زیسته از پیش مسیحا نتوان رفت

خسرو، پس ازین مذهب خورشید پرستی
مؤمن شده در قبله ترسا نتوان رفت
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.