هوش مصنوعی: این شعر از غم و اندوه شاعر از دوری معشوق و ناامیدی از وصال او سخن می‌گوید. شاعر از بی‌توجهی معشوق به حال خود و دیگران شکایت دارد و بیان می‌کند که تنها آرزویش دیدن دوبارهٔ معشوق است. او از درد فراق و تاریکی شب‌های بی‌امید می‌نالد و تأکید می‌کند که در این راه تنها کسی سرفراز است که از هیچ چیز هراسی ندارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان احساسات شدید مانند ناامیدی و درد فراق نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۴۲

به بالین غریبانت گذر نیست
ز حال مستمندانت خبر نیست

ز تو پروای هستی نیست ما را
ترا پروای ما گر هست و گر نیست

تویی منظور من در هر دو عالم
مرا بر دنیی و عقبی نظر نیست

یکایک تلخی دوران چشیدم
ز هجران هیچ شربت تلخ تر نیست

اسیر هجر و نومید از وصالم
شبم تاریک و امید سحر نیست

همی خواهم که رویت باز بینم
جز اینم در جهان کام دگر نیست

دلی خالی نمی بینم ز دردت
کدامین دل که خونش در جگر نیست

درین ره سرفرازی آن کسی راست
که او را بیم جان و خوف سر نیست

رخ و زلف تو شد غایب ز چشمم
من شوریده دل را خواب و خور نیست

مکن بیچاره خسرو را ز در دور
که او را خود جز این در هیچ نیست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.