۲۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۹

مرا از روی خوبان، قبله پیش است
مسلمانان، ندانم کاین چه کیش است

بزن سنگ، ای ملامت گو، ز هر سو
که ما را چشمهای عقل پیش است

نگنجد جان درون سینه عشق
نگنجد غم که او هم زان خویش است

به خون گرم دل پیوست با یار
بس، ای گریه که می وصل سریش است

بهم دردی توان گفتن غمش، زآنک
دو هیزم چون بهم شد سوز بیش است

چو مرهم هست خاک ره، چه رنجم
که چشم از سودن راه تو ریش است

به استقبال روزی می کشد دل
بزن، ای کافر، ار تیری به کیش است

خطت نارسته در جان می خلد، زانک
لبالب انگبینت پر ز نیش است

مگو خسرو که عشقم آشنا شد
حذر، کان آشنایی گرگ و میش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.