۲۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۱

نگارا، روز عیش و شادمانیست
هوای سبزه و صوت و اغانیست

مرا بی تو چه جای زندگانیست
که دل بی عشق و جان بی شادمانیست

ز چشم خویش ترسانم به رویت
که عشقت سرنوشت آسمانیست

ز بدخویی جگر خون کرد چشمت
مگر بد خوئیش از ناتوانیست

چرا دل برد و منکر گشت زلفت
که بر هر موی او از خون نشانیست

مزن مژگان زهرآلوده بر من
عنایت کن که وقت مهربانیست

همه کس همنشین تست جز من
که مرگم همنشین زندگانیست

کمر را با میانت عهد بندیست
سخن را با دهانت کامرانیست

فغان من به گوش خویش بشنو
که بزمت را نوای خسروانیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.