هوش مصنوعی: این شعر از عشق و شادمانی می‌گوید و بیان می‌کند که زندگی بدون عشق و شادی معنایی ندارد. شاعر از درد فراق و نگاه سخت معشوق شکایت می‌کند اما همچنان به امید مهربانی اوست. او احساس تنهایی می‌کند و مرگ را همنشین خود می‌داند، در حالی که دیگران در کنار معشوق شادمانند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا نامناسب باشد. همچنین، برخی اشارات به درد و رنج عشق ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۶۱

نگارا، روز عیش و شادمانیست
هوای سبزه و صوت و اغانیست

مرا بی تو چه جای زندگانیست
که دل بی عشق و جان بی شادمانیست

ز چشم خویش ترسانم به رویت
که عشقت سرنوشت آسمانیست

ز بدخویی جگر خون کرد چشمت
مگر بد خوئیش از ناتوانیست

چرا دل برد و منکر گشت زلفت
که بر هر موی او از خون نشانیست

مزن مژگان زهرآلوده بر من
عنایت کن که وقت مهربانیست

همه کس همنشین تست جز من
که مرگم همنشین زندگانیست

کمر را با میانت عهد بندیست
سخن را با دهانت کامرانیست

فغان من به گوش خویش بشنو
که بزمت را نوای خسروانیست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.