۲۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۰

بازش هوس شکار برخواست
وز دلشدگان قرار برخاست

او مرکب ناز راند و از خلق
هر سوی فغان زار برخاست

او پیش شکار مست بگذشت
فریاد ازان شکار برخاست

من خاک شوم بر آن زمینی
کز توسن او غبار برخاست

صبر و دل و نام و ننگ ما برد
عشق آمد و هر چهار برخاست

عاشق نه یکی، هزار جان داد
ناله نه یکی، هزار برخاست

خواب دگرش به دیدن آمد
شاد آمد و شرمسار برخاست

از رنج منش چه شد زیادت
وز کشتن من چه کار برخاست

ای عقل، برو، ز ما که نتوان
زین میکده که هوشیار برخاست

با درد خوشم که نام مرهم
از خسرو دلفگار برخاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.