هوش مصنوعی:
این شعر از حسرت و اندوه شاعر نسبت به گذشتههای از دست رفته و جستجوی او برای یافتن آرامش و معنا در زندگی سخن میگوید. شاعر از فراق، تنهایی، و بیقراری روح خود مینالد و به دنبال نشانههایی از امید و روشنایی میگردد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق و اندوه ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۲۲۱
شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست
باده روشن و رخساره دلخواه کجاست
آتش اینک دل و می گریه خونین، تن من
خرگه گرم، ولی ماه سحرگاه کجاست
دی همی رفت و ز بس دیده که غلتید به خاک
گفت، یا رب که کجا پای نهم، راه کجاست
هر شب، ای دیده که بر چرخ ستاره شمری
جان من عزم سفر کرد، بگو راه کجاست
من برآنم ز زنخدانت که بر چاه افتم
یک زمان ترک زنخ گیر، بگو راه کجاست
ماه من کور شد این دیده زبیداری شب
آخر از زلف نپرسی که سحرگاه کجاست
دی همی رفت و زبس دیده که غلتید به خاک
گفت، یارب که کجا پای نهم، راه کجاست
هر شب، ای دیده که بر چرخ ستاره شمری
جان من عزم سفر کرد، بگو راه کجاست
من برآنم ز زنخدانت که بر چاه افتم
یک زمان ترک زنخ گیر، بگو راه کجاست
ماه من کور شد این دیده زبیداری شب
آخر از زلف نپرسی که سحرگاه کجاست
گفتی از طره کوته شب تو روز کنم
ای بریده سرم آن طره کوتاه کجاست
پیش ازین کردمی از آه دل خود خالی
دل کزان مانده کنون طاقت آن آه کجاست
عزم ره دارد خسرو ز پی توبه عشق
توشه اینک غم دل، بارگه شاه کجاست
باده روشن و رخساره دلخواه کجاست
آتش اینک دل و می گریه خونین، تن من
خرگه گرم، ولی ماه سحرگاه کجاست
دی همی رفت و ز بس دیده که غلتید به خاک
گفت، یا رب که کجا پای نهم، راه کجاست
هر شب، ای دیده که بر چرخ ستاره شمری
جان من عزم سفر کرد، بگو راه کجاست
من برآنم ز زنخدانت که بر چاه افتم
یک زمان ترک زنخ گیر، بگو راه کجاست
ماه من کور شد این دیده زبیداری شب
آخر از زلف نپرسی که سحرگاه کجاست
دی همی رفت و زبس دیده که غلتید به خاک
گفت، یارب که کجا پای نهم، راه کجاست
هر شب، ای دیده که بر چرخ ستاره شمری
جان من عزم سفر کرد، بگو راه کجاست
من برآنم ز زنخدانت که بر چاه افتم
یک زمان ترک زنخ گیر، بگو راه کجاست
ماه من کور شد این دیده زبیداری شب
آخر از زلف نپرسی که سحرگاه کجاست
گفتی از طره کوته شب تو روز کنم
ای بریده سرم آن طره کوتاه کجاست
پیش ازین کردمی از آه دل خود خالی
دل کزان مانده کنون طاقت آن آه کجاست
عزم ره دارد خسرو ز پی توبه عشق
توشه اینک غم دل، بارگه شاه کجاست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.