هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، بیانگر حالتی از آشفتگی و دل‌تنگی است. شاعر از روزگار پریشان و افسانه‌شدن قصه‌اش در شهر می‌گوید. او از عشق و وفاداری سخن می‌گوید، اما همچنین از بی‌وفایی و گناه یار شکایت دارد. در نهایت، شاعر به تسلیم در برابر تقدیر و عشق اشاره می‌کند و تأکید می‌کند که با وجود همه تغییرات، او همان فرد سابق است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند شکایت از روزگار و بی‌وفایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۲۲۶

روزگاریست که در خاطرم آشوب و فلانست
روزگارم چو سر زلف پریشانش از آنست

در همه شهر چو افسانه بگفتند زن و مرد
قصه ما که برانیم که از خلق نهان است

همچنان در عقب روی نکو می رودم دل
گر همی خواند، وگرنه، چه کند، موی کشانست

گنه از جانب ما می کند و می شکند عهد
هر چه فرماید، گر چه نه چنانست، چنانست

حاکم است، ار بکشد، ور نکشد، یا بنوازد
چه کنم، بر سر مملوک خودش ترک روانست

ما همانیم که بودیم و ز یادت به ارادت
یار مشکل همه آنست که با ما نه همانست

می رود غافل و آنگه نکند نیز نگاهی
زان که خسرو ز پیش نعره زنان جامه درانست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.