هوش مصنوعی: این شعر غم و اندوه شاعر را از دوری معشوق و فراق او بیان می‌کند. شاعر با استفاده از استعاره‌هایی مانند یعقوب و یوسف، گوهر غلطان، و چشمه حیوان، احساس تنهایی و درد خود را توصیف می‌کند. او از خاک و گل به عنوان نمادهایی از فراموشی و گذشت زمان یاد می‌کند و از بین رفتن زیبایی و لطافت معشوق در غبار زمان اظهار تأسف می‌کند.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی، استفاده از استعاره‌های پیچیده و احساسات شدید که درک آن‌ها نیاز به بلوغ عاطفی و فکری دارد.

شمارهٔ ۲۳۷

یا رب، اندر دل خاک آن گل خندان چونست
ماه تابان من اندر شب هجران چونست

من چو یعقوب ز گریه شده ام دیده سفید
آخر آن یوسف گمگشته به زندان چونست

من درین خاک به زندان غم از دوری او
او ز من دور به صحرا و بیابان چونست

گوهری بود کزین دیده بغلطید به خاک
دیده خود خاک شد، آن گوهر غلطان چونست

بر تن نازک او برگ گلی بودی، حیف
هست انبار گل اکنون، به ته آن چونست

همه جان بود ز بس لطف چو جان بی تن
این زمان در ته گل با تن پنهان چونست

سبزه چون خضر ز پیراهن خاکش برخاست
در هوای عدم آن چشمه حیوان چونست

مردمان باز مپرسید ز خسرو که کنون
در غم دوست ترا دیده گریان چونست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.