هوش مصنوعی: این شعر از عشق و غم ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر به روزهای خوش گذشته اشاره می‌کند که دل بی‌غم و خاطر آسوده داشته است، اما اکنون لذت زندگی از او رفته و غم عشق بر او چیره شده است. او از تنهایی و یاد یار می‌نالد و از صبری که دیگر طاقت ندارد سخن می‌گوید. شاعر با مقایسه عشق کنونی با گذشته، عمق درد خود را نشان می‌دهد و در نهایت به آرزوی دیدار یار و پایان هجران اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و غمگین است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۲۳۹

ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم بوده ست
خاطر از وسوسه عشق فراهم بوده ست

لذت عیش و طرب جمله برفت از کامم
خورشم گویی پیوسته همین غم بوده ست

دل ندارم غم جانان ز چه بتوانم خورد
پیش ازین گر چه غمی بود، دلی هم بوده ست

دوش من بودم و تنهایی و در مجلس درد
نقل یاد تو، دمی اشک دمادم بوده ست

کس چه داند که چه رفت از غم تو بر من دوش
از شب تیره خبر پرس که محرم بوده ست

صبر را داد دل آواز، چو طاقت برسید
دم نزد، گویی ازان جانب عالم بوده ست

دیده ام خوب بسی، لیک چو تو کم دیدم
عشق بوده ست مرا، لیک چنین کم بوده ست

عیسی جانی و یک رز دمم می دادی
زندگانیم که بوده ست، همان دم بوده ست

یک شبی شربت لب بخش به مسکین خسرو
صد شب از وسوسه هجر تو در هم بوده ست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.