هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق یار خود می‌گوید و از باد می‌خواهد که از حال جانانش خبر بیاورد. او از زیبایی‌های معشوق مانند گل تازه، غنچه خندان، رخ پر خوی و زلف پریشان سخن می‌گوید و از دل دیوانه‌اش که در فراق یار سوخته است، یاد می‌کند. شاعر همچنین از بی‌وفایی روزگار و درد فراق می‌نالد و وضعیت خود را با یوسف گم‌گشته در زندان و سلیمانی که مور در خاک فرو رفته، مقایسه می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۲۴۴

خبری ده به من، ای باد که جانان چونست
آن گل تازه و آن غنچه خندان چونست

با که می می خورد آن ظالم و در خوردن می
آن رخ پر خوی و آن زلف پریشان چونست

چشم بد خوش که هشیار نباشد، مست است
لب میگونش که دیوانه بود، آن چونست

رخ و زلفش را می دانم باری که خوشند
دل دیوانه من پهلوی ایشان چونست

روزها شد که دلم رفت و دران زلف بماند
یا رب، آن یوسف گم گشته به زندان چونست

گل به رعنایی و نازست به مجلس، باری
حال آن بلبل آشفته به بستان چونست

هم به جان و سر جانان که کم و بیش مگوی
گو همین یک سخن راست که جانان چونست

خشک سال است درین عهد وفا را، ای اشک
زان حوالی که تو می آیی، باران چونست

پست شد خسرو مسکین به لگدکوب فراق
مور در خاک فرو رفت، سلیمان چونست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.