۲۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۱

بار عشقت بر دلم باری خوش است
کار من عشق است و این کاری خوش است

جان دهم در پاش، ار چه بی وفاست
دل بدو بخشم که دلداری خوش است

بلبل شوریده را از عشق گل
در چمن با صحبت خاری خوش است

راستی را سرو در نشو و نماست
از قد یارم نموداری خوش است

هیچ بیماری نباشد خوش، ولی
چشم جادوی تو بیماری خوش است

تیر چشم او جهان در خون گرفت
لیک از دستت کمان داری خوش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.