۲۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۶

از تو بر خاطر مرا آزار نیست
بی تو در ملک جهانم کار نیست

گر به جای من ترا عشاق هست
جز تو در عالم مرا دلدار نیست

تا نخواهی صحبت اغیار نیست
ور به جان جویی وصال یار نیست

فتنه انگیزی، بلاجویی و کژ
در جهان چون آن بت عیار نیست

در سر ابستان فردوس برین
مثل رویت یک گل بی خار نیست

در همه بازار صرافان عشق
همچو روی زرد من دینار نیست

چون لبش از مصر شکر برنخاست
چون دو زلفش مشک در تاتار نیست

چشم او را گفتم، ای خونخوار مست
در جهانی مستی چو تو خونخوار نیست

گفت ترک مست چون خنجر کشید
جز بلاانگیزی او را کار نیست

چند بار هجر بر جانم تهی
بر درش چون عاشقان را بار نیست

ای دل بیچاره، یک چندی بساز
طاقتم هر بار بود، این بار نیست

غم بر احوال جهان تا کی خوری
خسروا، گر مر ترا غمخوار نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.