هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق و جذابیت معشوق سخن می‌گوید. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا مانند چشمان ناتوان‌کننده، زلف دلربا، و تیرهای غمزه، احساسات عمیق خود را بیان می‌کند. او از تأثیرات عشق بر جان و دل خود می‌گوید و معشوق را به عنوان سلطان ملک عشق توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۲۹۹

چشمت به عشوه جان دو صد ناتوان گرفت
گر عشوه اینست جان و جهان می توان گرفت

رویت به زلف، بس دل و جانها که صید کرد
این گل به دام خویش چه خوش بلبلان گرفت

هر تیر غمزه ای که بینداخت بر دلم
دل چون الف میانه جانش روان گرفت

در گریه نام زلف تو بگذشت بر زبان
گریه گره ببست و ز حیرت زبان گرفت

جانم زبان تست درو هست هم سخن
گفتی نمی توان که نباشد، به جان گرفت

خلق رقیب بسته شد از رغبت تنم
ای وای بر سگی که به حلق استخوان گرفت

سلطان ملک عشق تو خسرو به حکم شد
تا سوی بی نشانی رویت نشان گرفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.