هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از زیبایی‌های طبیعت و موسیقی سخن می‌گوید و از معشوق خود می‌خواهد که به او نزدیک شود. او از عشق و فتنه‌های معشوق می‌نالد و از سنگدلی او شکایت می‌کند. در پایان، شاعر خود را غلام شاه جهان معرفی می‌کند و از او درخواست می‌کند که پیاله‌ای از او بپذیرد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عاشقانه و احساسی پیچیده‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از واژه‌ها و عبارات مورد استفاده در شعر ممکن است نیاز به توضیح داشته باشند.

شمارهٔ ۳۲۹

شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ است
هوای باده ساقی و نفحه چنگ است

بیا و بند قبا باز کن دمی بنشین
که عقل در بر من چون قبای تو تنگ است

اگر ز غمزه بدآموز می کند، مشنو
از آنکه در سر او صد هزار نیرنگ است

شمایل تو مرا کشت وین همه فتنه
ازان کلاه کژ و تکمه شکر رنگ است

مکن ز سنگدلی جور بر من مسکین
که آخر این دل مسکین دل است، نه سنگ است

ز دست خسرو مسکین پیاله ای بستان
که او غلام شهنشاه هفت اورنگ است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.