هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و بیگانگی می‌گوید و بیان می‌کند که عشق او به معشوق چنان شدید است که وجود دیگر عشاق را محو می‌کند. او از بی‌وفایی دنیا و ناپایداری عمر گله می‌کند و تأکید می‌کند که با وجود هزاران غم، تنها غم عشق معشوق در جان او جای دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات حاوی اندوه و ناامیدی هستند که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۳۳۱

مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست
که می زند دم بیگانگی و همدم نیست

تو رخ نمودی و عشاق را وجود نماند
که پیش چشمه خورشید روز شبنم نیست

به زلف تو همه دلهای سرد راست گذر
وگرنه حالش ازین گونه نیز در هم نیست

هزار سال ترا بینم و نگردم سیر
ولی دریغ که بنیاد عمر محکم نیست

یکی ز تیغ و یکی از سنان همی ترسد
مگوی هیچ کزینها غم و ازان هم نیست

به جان خسرو، اگر زانکه صد هزار غم است
درون جان تو اینست غم، دگر غم نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.