۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۲

بهار غالیه در دامن صبا سوده ست
به بوستان ز گل و لاله توده بر توده ست

ز ششرم بخشش ابر آفتاب رخ بنهفت
چنان که پیش کسی پیش روی بنموده ست

میان غنچه و گل هیچ کس نمی گنجد
مگر صبا که بسی در میانشان بوده ست

بیار باده پیمانه گران، که به عمر
کسی که باده نخورده ست، باد پیموده ست

بریز خون صراحی که این جهان صد خون
بریخته ست که دستش گهی نیالوده ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.