۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۹

رخ تو نور دیده قمر است
لب تو سرخ رویی شکر است

با تو، ای یکسر آمده به دلم
که کند شرکتی، گدا و سر است

کار دیگر مکن، مکن شوخی
زانکه، ای شوخ کار تو دگر است

گر ز پای خودم دهی خاکی
خاک پای تو سرمه بصر است

زار زار از غم تو می میرم
چون نه زور است بنده را نه زر است

نظری کن کز آن دو چشم سیاه
دیده در انتظار یک نظر است

بنده خسرو در آرزوی لبت
نمک تو که نیش در جگر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.