۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۱

روی نیکوی تو ز مه کم نیست
جز ترا نیکویی مسلم نیست

دهنت ذره و کم از ذره است
رخ ز خورشید ذره ای کم نیست

بی دهانی و ملک خوبی را
چون سلیمان شدی که خاتم نیست

نسبتی هست در دهان تو، لیک
در میان تو نسبتی هم نیست

چشم من خاک جسم من تر کرد
گر چه یک قطره هم در او نم نیست

گر جهانی غم است در دل من
چون تو اندر دل منی غم نیست

تازه کن جان خسرو از غم خویش
کاین جراحت سزای مرهم نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.