۲۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۰

بنده را با تو دوستداری خوست
گر چه تو بنده را نداری دوست

آن نه چشمی ست کز کرشمه ناز
دیده را هر نظر که هست در اوست

گرد ابروی تست جای نماز
باز در چشم بنده آب وضوست

با من از زلف تو بد است، چه باک؟
هر چه بد نیست، روی تو نیکوست

فتنه چشم تو نمی خسپد
زانکش از غمزه خار در پهلوست

چون تو بر لب نمی نهد لب را
شکر اندر لب تو تو بر توست

وصف زلف تو کرد خسرو، از آنست
که ز لطفش همه جهان خوشبوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.