۲۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۶

کسی را به دور حسن تو پروای خواب نیست
کو دل کزان دو نرگس رعنا خراب نیست

ای محتسب که منع سر اندازیم کنی
بگذر ز ما که مستی ما از شراب نیست

بر جان ما ز غمزه مزن تیر دمبدم
بر بی گناه ظلم پیاپی ثواب نیست

دل خواست بوسه ای ز لبت، بر دهان زدی
در روزگار مثل تو حاضر جواب نیست

کردم مقابل رخ تو آفتاب را
چیزی ست در رخ تو که در آفتاب نیست

تا چند قصد خسرو بیچاره می کنی
یک شیوه کن که حاجت چندین عتاب نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.