هوش مصنوعی: این متن یک شعر عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از درد فراق و عشق سخن می‌گوید. او از زلف معشوق، دل‌سوختگی، و مشکلات عشق می‌نویسد و به مفاهیمی مانند نصیحت، عقل، و غفلت نیز اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند.

شمارهٔ ۳۹۳

یا رب، آن زلف تو هیچ اشکنه بی دل هست؟
دیر باز است که اندر دلم این مشکل هست

حیف باشد که بگویم که مه و خورشیدی
هم تو بنگر که بدان هر دو کسی مایل هست؟

منزلت گفتم مانا که همین در دل ماست
چو ببینیم که به هر جات همین منزل هست

گر به خاک در خویشم نگری افتاده
خود بگویی که چنین آدمیی از گل هست

روسیاهم، حبشی گوی من سوخته را
وگرم داغ درون نیست، برون دل هست

چشمم از هجر تو دریا شد و در خیل خیال
ای بسا مردم آبی که درین ساحل هست

چند شمشیر چنان بر من بیچاره زنی
باری این مرتبه همچو منی قابل هست

دردم آنکس که نداند دهدم پند، آری
در جهان نیز بسی بی خبر و غافل هست

از پی عشق نصیحت چه کنی خسرو را
باری آن کس که نصیحت شنود عاقل هست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.