هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد عشق ناکام و نامهربانی معشوق مینالد. او از باران مهر معشوق، امیدهای بربادرفته، و رنجهای عاشقانه سخن میگوید و از دلش میخواهد که با وجود بیمهری معشوق، تسلیم نشود. شعر پر از تصاویر شاعرانه مانند باران مهر، دود آه، و کمند فراق است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و غمانگیز ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعارههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۳۹۴
دردا که با من آن بت نامهربان نساخت
دردی نهاد بر دل و درمان آن نساخت
باران مهر او بنبارید بر دلم
تا چشم من زهر مژه ناودان نساخت
از شمع وصل دوده امید برنخاست
تا دود آه من به فلک سایبان نساخت
از ما مگرد، ای دل، اگر غم گسار گشت
با ما بساز، جان، اگر آن دلستان نساخت
بیمار ماند جان من اندر لب و لبش
جان دارویی ز بهر من ناتوان نساخت
مویی ستم نکرد کم آن مومیان به حسن
تا مر مرا به حیف چو موی میان نساخت
سلطانی از فراق کمندش ندید امان
تا دل نشانه گاه خدنگ غمان نساخت
دردی نهاد بر دل و درمان آن نساخت
باران مهر او بنبارید بر دلم
تا چشم من زهر مژه ناودان نساخت
از شمع وصل دوده امید برنخاست
تا دود آه من به فلک سایبان نساخت
از ما مگرد، ای دل، اگر غم گسار گشت
با ما بساز، جان، اگر آن دلستان نساخت
بیمار ماند جان من اندر لب و لبش
جان دارویی ز بهر من ناتوان نساخت
مویی ستم نکرد کم آن مومیان به حسن
تا مر مرا به حیف چو موی میان نساخت
سلطانی از فراق کمندش ندید امان
تا دل نشانه گاه خدنگ غمان نساخت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.