هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از فراق و جفای معشوق رنج می‌برد. شاعر از بی‌قراری، نابودی صبر و عقل، و ویرانی دل خود می‌گوید. او از تلخی‌های خود و ناتوانی در تحمل غم هجران سخن می‌گوید و در نهایت به شب و بزم عشرت اشاره می‌کند، اما همچنان درگیر غم و اندوه است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج و فراق نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۱۱

شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و جان بر باد
کجا یا رب مرا این چشم خونین بر رخت افتاد

مرا گر بود روزی طاقت و صبری، بشد از دل
اگر می داشتم دانایی و عقلی برفت از یاد

مجو غیر خرابی زین دل ویران من دیگر
که آن معموره کش وقتی تو می دیدی نماند آباد

کسی تلخی من داند که بیند خنده شیرین
کسی خون خوردنم داند که بیند گریه فرهاد

غمت خواهد دهد بر باد جانم را به رسوایی
بخواهم داد جان بر باد ازین غم، هر چه باداباد

مرا تا کی غم هجر تو پامال جفا دارد
برس فریاد مظلومی که از دست غمت فریاد

شب است و بزم عشرت ساز شد بی وهم با محرم
به مجلس باده گردان گشت و ساقی در شراب افتاد

چو شب سلطان بیدار است، خسرو داد خود بستان
که فردا روز خواهد شد، کسی دادت نخواهد داد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.