هوش مصنوعی: این شعر از بهار و آمدن گلها سخن می‌گوید، اما با لحنی حسرت‌آمیز و اندوهگین. شاعر از تغییر فصل و گذر زمان می‌نالد و به عشق، درد، و بی‌قراری‌های روحی اشاره می‌کند. همچنین، از فرصت‌های از دست رفته و ناپایداری زندگی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات عاشقانه و اندوه‌آمیز آن نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۱۵

زمستان می رود، ایام گلها پیش می آید
ز باد صبح ما را بوی آن بدکیش می آید

صبا می جنبد و بازم پریشان می کند از سر
دل بدبخت اگر وقتی به حال خویش می آید

رسید ایام گل وان شوخ خواهد رفت در بستان
ازان روزی که می ترسیدم اینک پیش می آید

سر دیوانگی را مژده ده، ای سنگ بدنامی
که باز آن فتنه بهر عقل دوراندیش می آید

ازین خرمن نماند کاه و برگی، مگری، ای دیده
که بیش است آتشم هر چند باران بیش می آید

چه غم می داردت،بخرام خوش خوش، جان من، چندان
رها کن تا نمک بر سینه های ریش می آید

به جان زن تیر نه بر دیده تا این یک دم باقی
کنم نظاره ای تا از کدامین کیش می آید

مکن نازی که می خواهد برای تیر بارانت
دران حضرت کجا یاد دل درویش می آید؟

نیارد برد نام لب، به دزدی غمزه زن گه گه
که خسرو نه ز بهر نوش، بهر نیش می آید
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.