۳۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۰

مرو زینسان که هر سو جامه جان چاک خواهد شد
جهانی در سر این غمزه بیباک خواهد شد

خدا را، زو نپرسی و مرا سوزی بجای او
که کشته عالمی زان نرگس بیباک خواهد شد

روید، ای دوستان، هر جا که می باید، من و کویش
که این تن خاک این جایست و اینجا خاک خواهد شد

تو میزن غمزه تا من می خورم خوش خوش سنان تو
چه غم دارد ترا، گر سینه من چاک خواهد شد

زهی شادی که او آید، ببیند حال من، لیکن
من این شادی نمی خواهم که او غمناک خواهد شد

بسوزم خویشتن از جور بخت بد، ولی ترسم
که آتش سوخته از ننگ این خاشاک خواهد شد

مبین زین سو که جانم از خیال مهره چشمت
چو گنجشک گروهه کرده در تاباک خواهد شد

خیال خط تو همراه جانم باشد آن روزی
که نام من، ز لوح زندگانی پاک خواهد شد

ازان لب تلخ می گویی، مترس از خنده خسرو
که هر زهری که می آید بر آن، تریاک خواهد شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.