هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و غزل‌گونه است که در آن شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق و عشق و حسرت خود سخن می‌گوید. او از درد فراق و اشتیاق به دیدار معشوق می‌نالد و از بندهای عشق و زلف معشوق یاد می‌کند. همچنین، شاعر از آتش عشق و اندوه درون خود می‌گوید و آرزوی وصال را دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند «بلای آسمان بودن» یا «آتش اندیشه» نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی و ادبی برای درک کامل دارند.

شمارهٔ ۴۳۴

کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن چنان باشد
اگر در دیده و دل جای دارد و جای آن باشد

بلایی گشت حسنت بر زمین و همچو تو ماهی
اگر بر آسمان باشد، بلای آسمان باشد

مرا چون هر دمی سالی ست اندر حسرت رویش
درین حسرت اگر صد ساله گردم، یک زمان باشد

بسی خواهم میانت را بگیرم، وه همی ترسم
که تنگ آبی رمن بی آنکه چیزی در میان باشد

چو از غم پاره شد جانت، رها کن از لب لعلت
به دندان بر کنم چیزی که آن پیوند جان باشد

به بوسی می فروشم جان به شرط آنکه اندر وی
اگر جز مهر خود بینی، مرا جان رایگان باشد

مرا هر بندی از تن، بسته هر بند زلفت شد
ببندم دل به جایی، گر ازین بندم امان باشد

دل خود را به زلف چون خودی بربند تا دانی
که جان چون منی اندر دل شب بر چسان باشد

درونم ز آتش اندیشه بند از بند می سوزد
عفاء الله گو کس را که تب در استخوان باشد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.