هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از درد فراق و عشق ناکام سخن می‌گوید. شاعر از بی‌قراری و سوز دل در فراق معشوق می‌نالد و از تاریکی روزگار و دوری از یار شکایت می‌کند. تصاویری مانند خون جاری از چشم، بیابان غم، و آب حیات که با خیال معشوق جان می‌گیرد، از مضامین برجسته‌ی شعر هستند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ی عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی تصاویر مانند 'خون اندر چشم تر' و 'تاریکی دل' ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

شمارهٔ ۴۴۳

کسی کش چون تویی در دل همه شب تا سحر گردد
تعالی الله چگونه خونش اندر چشم تر گردد

که گوید حال من پیشت، کجا یاد آورد سلطان؟
ز سرگشته گدایی کو به خواری در به در گردد

بیابان گیرم از غم هر دم و مهمانی زاغان
که از خونهای چشمم روی صحرا پر جگر گردد

خیالت گر در آب آید کند آب حیات آن را
بدانگونه که هم در وی خیالت جانور گردد

گل رویت نزارم کرد زان گونه که این تن را
اگر آسیب بوی گل رسد، زیر و زبر گردد

اگر نازم به وصل، آخر نگاهی سوی مسکینی
نظر بازی رها کن تا مقابل باز برگردد

سیه روزی چو من کی روشنی بیند چنین، کاینک
شبم تاریک و از دود دلم تاریک تر گردد

سرت گردیده خسرو بر سر کوی تو سر گردان
بدین حیلت مگر با عاشقانت سر به سر گردد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.