۲۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۹

مه روزه رسید و آفتابم روزه می دارد
چه سود از روزه کز گرمی جهانی را بیازارد

به دندان روزه را رخنه کند، پس از لب شیرین
لبالب رخنه های روزه زان شکر به بار آرد

دهانش را که بوی مشک می آید گه روزه
ازان خط است کز پیراهن لب مشک می کارد

به شب هم فرض شد بر عاشقان کوی او روزه
که هر کان روی چون مه دید شب را روز پندارد

نگارا، روزه چندم قضا شد در ره هجرت
مپوشان روی تا جانم قضای روزه بگذارد

هلالی گشتم از روزه کمند زلف را بفگن
که تا خورشید بربندد، ازان بالا فرود آرد

مرا صوم وصال است از تو و کافر کند خلقم
که ابرویت نمازی در دو محرابم فرود آرد

به روزه مؤمنان رغبت کنند حلوا به شیرینی
به کویت زان رسد خسرو که آنجا شهد می بارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.