هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین، بیانگر درد و رنج عاشقی است که از بی‌مهری معشوق رنج می‌برد. شاعر از غم هجران، بی‌خانمانی دل، و آرزوی توجه معشوق می‌گوید. همچنین، او از رقیب می‌ترسد و امیدوار است که ناله‌هایش به گوش معشوق برسد. در پایان، شاعر به عشق پایبند است و از دست دادن جان را در این راه آسان می‌شمرد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده، درد و رنج عاطفی، و برخی اشارات غیرمستقیم به خشونت (مانند «چنان سنگش زنم بر سر که مغزش در دهان افتد») است که برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است نامناسب یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۴۵۱

میا غمزه زنان بیرون که هویی در جهان افتد
دلی بی خانمان را آتش اندر خانمان افتد

اگر من از سجود آستانت کشتنی گشتم
هم آنجا کش که تا باری سرم بر استان افتد

پس از مردن به زاغان ده تن اندوه پروردم
نخواهم تا سگ کوی ترا این استخوان افتد

چنین کو مست و غلطان می رود وه کای رقیب او را
مده رخصت که می ترسم خرابی در جهان افتد

دلم پر خون و می نازم به رویش، گر چه می دانم
کزین سیلاب روزی رخنه بر بنیاد جان افتد

همه کس در دریغ من که چون می میرد این مسکین
مرا این آرزو کو را نظر بر من چسان افتد

زبد مهری نمی افتد نظر بر رویم آن مه را
مبادا در جهان کس را مه نامهربان افتد

به کویش گر چه می نالم به درد، اما بدین شادم
که وقتی ناله ام در گوش آن نامهربان افتد

اگر بادام تر گوید که با چشم تو می مانم
چنان سنگش زنم بر سر که مغزش در دهان افتد

اگر ببیند جمالش را به روز جنگ اسپاهی
چنان بیخود شود ناگه که از دستش کمان افتند

همه کس دوست پیش رو، و لیکن دوست آن را دان
که یاد آرد ز تو، چون روزگاری در میان افتد

مترس از بیم جان، خسرو، اگر در عشق می لافی
که باشد سهل عاشق را، اگر جانی زیان افتد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.