هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناتوانی در بیان احساسات خود و بی‌تفاوتی معشوق سخن می‌گوید. او از بی‌خوابی و دل‌تنگی خود می‌گوید، اما معشوق حتی از این رنج‌ها بی‌خبر است. شاعر از باد صبا به عنوان تنها شاهد حالش یاد می‌کند، اما حتی صبا نیز نمی‌تواند احساسات او را بیان کند. در نهایت، شاعر از آشفتگی و پریشانی معشوق می‌گوید و پیشنهاد می‌کند که اگر نمی‌داند چگونه آشفتگی را نشان دهد، از خسرو بیاموزد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های شعری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۵۴

مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی داند
گلش گویم، ولیکن گل گهر سفتن نمی داند

ز شب بیداری من تا سحر چشمش کجا داند؟
که او شب تا سحر کاری به جز خفتن نمی داند

اگر گویم که حال من کسی آنجا نمی گوید
صبا دانم که می داند، ولی گفتن نمی داند

به پاش افتاد زلف و یافت دستی بر لبش، لیکن
زمین رفته ست پیوسته، شکر گفتن نمی داند

همه آشفتگی خواهد سر زلف پریشانش
ز خسرو، گو، بیاموزد، گر آشفتن نمی داند
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.