۲۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۲

ما را تو صنم باشی، دیگر به چه کار آید
با لعل جگر سوزت، شکر به چه کار آید

خنجر کشی از مژگان بر سینه من، چون من
بی تیغ شدم کشته، خنجر به چه کار آید

کافر خط هندویت جایی که کشد ما را
یارب که به هندوستان کافر به چه کار آید

دل از پی آن خواهم تا خون شود از عشقت
گر کار بدین ناید، دیگر به چه کار آید

از گوهر عشق خود زیور کنمت، بنگر
خوبی چو فزون باشد، زیور به چه کار آید

شد خسته درون من از بیم جفا کیشان
چون می ندهد دادم، داور به چه کار آید

اختر شمرم هر شب در طالع خود، لیکن
چون کار قضا دارد، اختر به چه کار آید

بر جان و دل خسرو هر لحظه نهد باری
کاین عاشق مسکین هم دیگر به چه کار آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.