۲۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۴

از شیفتگان چون من، سر باز برون ناید
از سیمبران چون تو، طناز بیرون ناید

یکبار تو را دیدم جان شده باز آمد
از دیده مشویک سو، تا باز برون ناید

تو حال دلم پرسی، من در رخ تو حیران
خواهم که سخن گویم، آواز برون ناید

گفتی که شدی رسوا، سهل است، به یک بوسه
بر بند دهانم را تا راز برون ناید

خود کیست، نمی دانی آن شوخ که پیوسته
در سینه درون باشد، از ناز برون ناید

خط تو معاذالله حقا که عجب دارم
کز جان من مسکین زاغاز برون ناید

دیوانه خوبان را عیار نگیرد کس
تا در قدم اول جانباز برون ناید

از بس که فراوان زد دستان غمش خسرو
ناله هم ازو زین پس ناساز برون ناید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.