هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از درد فراق و دوری از معشوق مینالد. او از دلهایی که متعلق به معشوق نیستند، مویی که بدون شانه معشوق معنایی ندارد، و ترس از دست دادن معشوق سخن میگوید. شاعر همچنین از بیخوابی، حسرت، و سوختن در آتش عشق یاد میکند و در نهایت به این نکته اشاره میکند که بدون معشوق، زندگی برایش معنایی ندارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد فراق و سوختن در آتش عشق نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.
شمارهٔ ۴۷۶
آن دل به چه کار آید کان خانه تو نبود
وان موی چه بندد دل، گر شانه تو نبود
آنکو سر تو دارد، پس از سر خود ترسد
دیوانه خود باشد، دیوانه تو نبود
خواب اجلم گیرد از غایت بیخوابی
گر مونس من هر شب افسانه تو نبود
محروم ترین مرغم، خال لب خود بنما
حسرت نخورم باری، گر دانه تو نبود
از سینه برون کردم آتش زده جان خود
تا سوخته دردی همخانه تو نبود
از شعله چه ترسانی، ای شمع دل، ار جانم
دوزخ نکند لقمه، پروانه تو نبود
دیوانه بقا ندهد ده روزه برات جان
گر خسرو مسکین را پروانه تو نبود
وان موی چه بندد دل، گر شانه تو نبود
آنکو سر تو دارد، پس از سر خود ترسد
دیوانه خود باشد، دیوانه تو نبود
خواب اجلم گیرد از غایت بیخوابی
گر مونس من هر شب افسانه تو نبود
محروم ترین مرغم، خال لب خود بنما
حسرت نخورم باری، گر دانه تو نبود
از سینه برون کردم آتش زده جان خود
تا سوخته دردی همخانه تو نبود
از شعله چه ترسانی، ای شمع دل، ار جانم
دوزخ نکند لقمه، پروانه تو نبود
دیوانه بقا ندهد ده روزه برات جان
گر خسرو مسکین را پروانه تو نبود
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.