۲۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۸

یک روز به عمری ز منت یاد نیاید
یک شب رهی از کوی غمت شاد نیاید

از بوی توام سوخته شد، وه دلم آخر
کمتر شود این شعله، اگر باد نیاید

یارب که می خوشدلیت باد گوارا
هر چند که از مات گهی یاد نیاید

فرداش مخوانید به بالینگه من، زانک
شیرین به سر تربت فرهاد نیاید

جانم که به ویرانه غم ماند مخوانید
کاین باغ خرابه ست، ورا باد نیاید

دشوار نباشد دگرم بندگی دل
آزاد کس از جان خود آزاد نیاید

نوروز در آید ز برای همه مرغان
بلبل ز پی رفتن صیاد نیاید

دیوانه بگردم من ازین کوی به آن کوی
دیوانه وش آن ترک پریزاد نیاید

خسرو چو کند ناله چو فرهاد، شبی نیست
کز ناله او کوه به فریاد نیاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.