۲۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۱

گر چشم من از صورت تو دور نباشد
دور از تو دلم خسته و رنجور نباشد

مهجور شوم از تو و جز آه سحرگاه
سوزنده کسی بر من مهجور نباشد

آن دیده چه آید که به روی تو نیاید؟
آن چشم چه بیند که در او نور نباشد؟

صد رنگ برانگیخت ز خون دل خسرو
نقش تو که در خامه شاپور نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.