هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق نافرجام و درد دل شاعر درباره معشوق سخن می‌گوید. شاعر از دشواری‌های عشق، بی‌وفایی معشوق و رنج‌های روحی خود می‌نالد. او توصیه می‌کند که دل را به کسی نسپارند که شایسته آن نیست و از زیان‌های این عشق هشدار می‌دهد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و ناامیدی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۵۷۱

سر زلف تو یاری را نشاید
که دشمن دوست داری را نشاید

اگر چه زلفت آرد تاب بازی
ولی باد بهاری را نشاید

دلا، خود را به چشم او مده، زانک
مقام استواری را نشاید

حریفش بوده ام شب مگری، ای چشم
که این شربت خماری را نشاید

به جان کندن رها کن نیم کشته
که این تن زخم کاری را نشاید

خرابم کرد چشمت، راست گفتند
که ترک مست یاری را نشاید

مران از در که خسرو بنده تست
عزیزش کن که خواری را نشاید
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.