۲۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۴

صبا آمد، ولی دل بازنامد
غریب ما به منزل باز ماند

به دریا غرقه شد رخت صبوری
که کشتی سوی ساحل بازماند

دل ما رفت با محمل نشینی
رود جان هم که محمل باز نامد

گرفتار است دل، ای پندگو، بس
کزین افسانه ها دل بازنامد

به عشقم مست بگذارید، زیراک
کس از میخانه عاقل بازماند

خلاص غیر کن، ای زلف لیلی
که مجنون را ازان دل بازماند

نصیحت زندگان را کرد باید
کز افسون مرغ بسمل بازنامد

به وادی غمش گم گشت خسرو
که کس از راه مشکل بازنامد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.