هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دیدار با معشوقه‌اش در باغ وصال سخن می‌گوید. او توصیف می‌کند که چگونه حضور معشوقه باعث بازگشت هوش، دل و صبرش شده است. شاعر از زیبایی‌های معشوقه مانند ابروانش یاد می‌کند و احساسات عمیق خود را بیان می‌دارد. در پایان، او از رفتن معشوقه و تأثیر عمیق این دیدار بر خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۵۷۸

امشب بت ما به نزد ما بود
ماهش به وبال مبتلا بود

در باغ وصال می گذشتم
گل در چپ و سرو راستابود

بیگانه کسی نبود، گر بود
دل محرم و دیده آشنا بود

هوش و دل و صبر باز آمد
این هرد دو سه چند گه کجا بود؟

از بیخودی آن زمان که دیدم
در یوسف خود پی بها بود

آورد خطی که تو غلامی
بالاش به راستی گوا بود

آن عیسی، اگر دمم ندادی
امید به زیستن کرا بود؟

در قبله طاق ابروانش
حاجت که بخواستم روا بود

می رفت، ولی از آب چشمم
زنجیر مسلسلش به پا بود

هنگام سحر کشیده گیسو
شب رفت، هنوز مه به جا بود

ناگه به چمن روان شد آن مه
چون سرو که بر سر گیا بود

در خواب غلط بماند خسرو
کاین خواب مرا نبود یا بود
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.