هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از دلبردگی و عشق نافرجام سخن میگوید. شاعر از جدایی و بیگانگی دل یار شکایت میکند و با تصاویر شاعرانه، درد فراق و ناپایداری عشق را بیان میکند. در نهایت، او به سرنوشت محتوم عشقش اشاره میکند که مانند افسانهای گذرا است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاطفی پیچیده و غمانگیز است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و فراق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۵۷۹
وقتی دل ما ازان ما بود
واندر دل یار ما وفا بود
بیگانه چنان شد آن دل از من
گویی تو که سالها جدا بود
صد شکر که هم به کوی او ماند
آن دل که ز من هزار جا بود
دید آنکه خمار چشم مستش
خمار شد، ار چه پارسا بود
دی دید مرا و زیستم، لیک
تا دید که گرد آن بلا بود
هر مور خطش مرا فرو برد
آن مورچه گویی اژدها بود
خسرو که درو گم است، گویی
افسانه اوست، بود و نابود
واندر دل یار ما وفا بود
بیگانه چنان شد آن دل از من
گویی تو که سالها جدا بود
صد شکر که هم به کوی او ماند
آن دل که ز من هزار جا بود
دید آنکه خمار چشم مستش
خمار شد، ار چه پارسا بود
دی دید مرا و زیستم، لیک
تا دید که گرد آن بلا بود
هر مور خطش مرا فرو برد
آن مورچه گویی اژدها بود
خسرو که درو گم است، گویی
افسانه اوست، بود و نابود
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.