هوش مصنوعی:
این متن بیانگر درد و رنج ناشی از دوری یار و نبود آرامش در دل است. شاعر از بیخوابی و بیقراری میگوید و اینکه دل گمشدهاش سکون ندارد. او با وجود توانایی تحمل درد، به دلیل نبود یار، درمانده است و حتی از گریه نیز ناتوان شده، چرا که در تن مرده خون نیست. آرزوی دیدار خسرو (معشوق) دلش را برده و جانش را نیز گرفته، اما اکنون دیگر هیچ چیز باقی نمانده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند 'تن مرده' و 'نبود خون' ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.
شمارهٔ ۵۹۰
گر یار به دل درون نباشد
صبر از دل من برون نباشد
بی خواب و قرار ماندم، آری
دل گمشده را سکون نباشد
گر صبر کنیم، جان توان برد
لیکن چه کنیم چون نباشد؟
ای دوست، ز گریه هم بماندم
کاندر تن مرده خون نباشد
دل برد ز خسرو آرزویت
جان برد، ولی کنون نباشد
صبر از دل من برون نباشد
بی خواب و قرار ماندم، آری
دل گمشده را سکون نباشد
گر صبر کنیم، جان توان برد
لیکن چه کنیم چون نباشد؟
ای دوست، ز گریه هم بماندم
کاندر تن مرده خون نباشد
دل برد ز خسرو آرزویت
جان برد، ولی کنون نباشد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.