۲۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹۰

گر یار به دل درون نباشد
صبر از دل من برون نباشد

بی خواب و قرار ماندم، آری
دل گمشده را سکون نباشد

گر صبر کنیم، جان توان برد
لیکن چه کنیم چون نباشد؟

ای دوست، ز گریه هم بماندم
کاندر تن مرده خون نباشد

دل برد ز خسرو آرزویت
جان برد، ولی کنون نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.