هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از شبهای عاشقانه و حالات روحی خود در حضور معشوق سخن میگوید. او از زیبایی معشوق، عشق عمیق خود و حالات روحیاش مانند سجده کردن به پای معشوق و زردی چهره از فراق یاد میکند. در پایان، شاعر به یاد شبهایی میافتد که با معشوق سپری کرده و همهچیز را مانند خواب میپندارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و ادبی آن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۶۳۱
دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب بود
روی او کرده ست لطفی، زلف او در تاب بود
داستان عشق کز ابروی او می خواند دل
سوره یوسف نوشته بر سر محراب بود
بهر سجده پیش پایش هم به خاک پای او
دیده را بی نم بماندم، گر چه در غرقاب بود
شکر ایزد را که رخ زردی ما پوشیده نیست
سرخی چشمم به پیشش هم ز خون ناب بود
بر لبش بود اعتماد من، مگر جان بخشد او
آنکه روح الله گمان بردیم، آن قصاب بود
خسرو آن شبها که با آن آب حیوان زنده داشت
آن همه بیداری شبها تو گویی خواب بود
روی او کرده ست لطفی، زلف او در تاب بود
داستان عشق کز ابروی او می خواند دل
سوره یوسف نوشته بر سر محراب بود
بهر سجده پیش پایش هم به خاک پای او
دیده را بی نم بماندم، گر چه در غرقاب بود
شکر ایزد را که رخ زردی ما پوشیده نیست
سرخی چشمم به پیشش هم ز خون ناب بود
بر لبش بود اعتماد من، مگر جان بخشد او
آنکه روح الله گمان بردیم، آن قصاب بود
خسرو آن شبها که با آن آب حیوان زنده داشت
آن همه بیداری شبها تو گویی خواب بود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.