۲۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳۹

صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواهم کشید
یا شبی از دست تو جام طرب خواهم کشید

گر بر آن خمخانه جان دست خواهم یافتن
ساغری از آب حیوان تا به لب خواهم کشید

گفتی امشب زلف بر دستت نهم تا می کشی
ده که من تاری ازینسان تا به شب خواهم کشید

گر کشم جعد ترا، گویی مکن ترک ادب
عاشق و مستم ز من ناید ادب، خواهم کشید

سوز دل تا کی نهان دارم، برون خواهم فگند
دود از جانم برآمد، چند تب خواهم کشید

بوالعجب شد کار من از ناله زارم، هنوز
من درین غم ناله های بوالعجب خواهم کشید

عاشقی درد سر است و کی رود این دردسر
تا ز خسرو هر شبی شور و شغب خواهم کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.