۲۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶۵

غمزه شوخت که قصد جان مردم می کند
هر کجا جادوگری آنجا تعلم می کند

مردم چشمم ز بهر سجده پایت را چو یافت
خاک پایت در دل دریا تیمم می کند

کوه جورت را نیارد طاقت و من می کشم
زانکه مردم می کشند جوری که مردم می کند

کاشکی صد چشم بودی از پی گریه مرا
چون لبت در گریه زارم تبسم می کند

هیچ فریاد دلم خواهی رسیدن، ای صنم
در سر زلف تو چون مجنون تظلم می کند

عشق با تقوی نسازد بعد ازین ما و شراب
ای خوش آن کف کاشنایی با لب خم می کند

بنده خسرو عاشقی را دست و پایی می زند
لیک چون روی تو بیند دست و پا گم می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.